دانلود رمان عشق خاموش از مریم روح پرور بدون دستکاری و سانسور
دانلود رمان عشق خاموش از مریم روح پرور با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موضوع رمان :
دنیا، دنیای ما آدم ها پر شده از قضاوت، قضاوت هایی که همه را به اشتباه می اندازد و چه ساده دل می شکنند… سعی می کنیم آدمی منطقی باشیم اما… تلاش بی فایده هست ما آدم ها منطقمان در گوشهایمان و چشمانمان است نه عقلمان…
خلاصه رمان عشق خاموش
در را باز کرد وارد خانه شد، از شش پله بالا رفت و در واحدشان را باز کرد، اولین چیزی که دید مانی بود که جلوی تلویزیون خوابش برده بود. در را بست و کفش هایش را از پا در آورد، کلیدش را آویزان کرد و چشم چرخاند در خانه، مادرش را ندید، کوله پشتی اش را روی مبل کوچک انداخت و سمت مانی رفت. داداشی بلند شو برو تو اتاق بخواب مانی خواب آلود گفت: نمی خوام. -بلند شو عزیزم. دستش را گرفت و مانی را بالا کشید، از درد کمرش لب به دندان گرفت اما کمک کرد و مانی را به اتاق برد روی تخت خواباندش،
ملحفه را روی مانی کشید و صاف ایستاد، دستی روی کمرش کشید و چشمانش را روی هم فشرد. مانتو و مقنعه اش را در اورد آویزان کرد لباس راحتی تنش کرد و از اتاق بیرون آمد سمت اتاق مادرش رفت، با دیدنش که روی تخت خواب بود، لبخند تلخی زد و سمت کیفش رفت، زیپش را باز کرد و پلاستیک را در آورد باز به اتاق رفت. کنار مادرش روی تخت نشست که مادرش چشم باز کرد و آهسته گفت: اومدی؟ -سلام عزیزم بله اومدم. -ساعت چنده؟ مانلی لب به دندان گرفت که مادرش گفت: ساعت چنده مانلی؟
-دوازده و نیم. -بیست شبه این ساعت میای خونه. مانلی سرنگ را در آورد و گفت: باید کار کنم. -میدونی داری گند می زنی به آینده ات؟ _نمی زنم. دختری که دوازده و نیم شب بیاد تمام همسایه ها هم ببینن کی میاد هیچ آینده ای نداره، فردا خواستگارت داره میاد، اون روز که من حالم بد شد کنسل کردی اما فردا دارن میان، اگر از هم خوشتون بیاد تحقیق کنن میدونی چی میشه. مانلی سوزن سرنگ را در شیشه ی آن محلول گران قیمت فرو کرد، چند میل پر کرد و گفت: -نگران این چیزا نباشید. آستین کوتاه مادرش را بالا تر برد…